• کد خبر: ۲۰۳۸۰
  • ۱۴۰۰-۰۳-۳۱ - : ۱۵:۰۶

شفا از مسیرِ عشق

بارها شنیده ام که می‌گویند: “مگر من دیوانه ام که به روانشناس مراجعه نمایم؟” مگر روانشناس چه نقشی در بهبود عملکردِ من می تواند داشته باشد؟ و اینکه چه روانشناسی با چه مشخصاتی می تواند راهگشایِ مسیرمان باشد؟

آزاده پارسافر، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی، مشاور و مدرس

 

به گزارش اقتصاد سالم؛در این فرصت می خواهیم پیرامون روانشناسِ حرفه ای و تاثیر او در انجامِ صحیحِ فرایند شناختِ خود و پیدا کردنِ مسیرِصحیح، صحبت نماییم.

فروید می گوید: درمان، شفا یافتن از

مسیرِ عشق است. چرا شفا؟ و چرا مسیرِ عشق؟

غالبا، حتی پذیرفتن این موضوع که نیاز به درمان داریم، مسئله ای بغرنج به نظر می رسد. اینکه پیشِ رویِ شخصی غریبه بنشینی و از رنج ها، اسرار و مکنونات قلبی و اشتباهاتی که مرتکب شده ای سخن بگویی، ناممکن به نظر می رسد و عجیب. تمام اینها به کنار، از طرفِ دیگر اینکه به او اعتماد کرده و پیشنهادات، راهکارها و  راهنمایی هایش را بپذیری و به آنها عمل نمایی هم، اتفاقِ عجیبِ دیگری است.

از ایجادِ اعتمادِ بینِ مراجع و درمانگر گفتیم، اینکه چرا بوجود آمدنِ این اعتماد، انقدر مهم است؟ و شکل گیریِ این اعتماد چه ارتباطی با شفا یافتن دارد؟

بگذارید از اینجا شروع کنیم که اصلا ما چگونه دنیایِ پیرامون مان را درک می نماییم. مشخصا هر انسانی دریافت هایی کاملا فردی از دنیایِ پیرامونش، رفتارهایی که می بیند و پدیده هایی که مشاهده می نماید، دارد. اما این دریافت ها از کجا و چگونه واردِ ساحتِ روان من می شوند؟ و من با چه ساز و کاری آنها را تعبیر می نمایم؟

هر کدام از ما انسانها، ویژگی هایی را با خود از طریق ژنتیک، به این دنیا می آوریم و یکی از مهمترین عواملی که باعثِ ایجادِ فیلترهایی برایِ درکِ دنیایِ پیرامونم می شود، نحوه تعامل من با مراقبِ اصلی ام که غالبا مادر است، خواهد بود. من بعنوان نوزادی که سراسر نیاز هستم (نیازهای فیزیولوژیک تا نیاز به مراقبت و دریافتِ محبت)، هیچ دریافتِ مشخصی از اطرافم ندارم و به نظر می رسد با این سطح از نیازمندی، از درونِ آشفته و پُر اضطرابی هم رنج می برم. تنها موجودی که می توانم بازتابِ رفتارم را که اکثرا در آن سنین آشفته است را ببینم، مادر است( مراقبِ اصلی). او با نحوه پاسخ دادن به نیازهایم، در من باعث بوجود آمدن “معنا ” می شود. بر فرض، مادری را تصور کنید که به نیازهایِ من در دوران نوزادی، با تاخیر پاسخ می دهد. این مادر، با تکرارِ مکرربازتاب رفتاری اش در موقعیت های مشابه گفته شده، برای مثال باعث بوجود آمدنِ این معنا در دنیایِ روانی من می شود که “خواسته هایِ من و بالتبع آن خودِ من، موجودِ ارزشمندی نیستم.

بزرگان روانشناسی چون ملانی کلاین اعتقاد دارند که مادر، در تعامل با فرزندش، بهتر است نقشی را بعهده بگیرد که هیجانات بالای فرزندش را پس از دریافت، تعدیل نموده و با مهر به او برگرداند. کودک نوپایی را در نظر بگیرید که برای اولین بار در حالِ تجربه کردنِ برف و راه رفتن در یک روزِ برفی است. حتما این کودک در حینِ راه رفتن، زمین خواهد خورد و البته هیجانات شدیدی چون ترس، اضطراب، غم، ناکامی و.. را هم همزمان در روانش تجربه می نماید. دو نوع رفتار از جانبِ مادرش را می توان تجسم کرد:

 

در حالت اول: مادر با خشم به سمتِ کودکش خواهد رفت و با رفتارهای پرخاشگرانه و بیانِ کلمات توهین آمیزی چون “می دونستم زمین میخوری”، ” چرا حواستو جمع نکردی دست و پا چلفتی”، “ای بی عُرضه” و… سعی در ابراز و نشان دادنِ میزانِ خشمش از ناکامی فرزندش را دارد. به نظرِ شما، این عکس العملِ مادر، باعث بوجود آمدنِ چه معانی در روانِ کودک می شود؟ اینکه او حقِ خطا کردن ندارد وگرنه محبت و حمایت مادر(تنها موضوع دوست داشتنیِ موجود در آن سنین) را از دست خواهد داد. اینکه اگر اشتباهی انجام دهد، بی کفایت است و لیاقت توجه و تحسین را نخواهد داشت. اینکه حتی در کنارِ مادر هم، دنیا جایِ امنی برایِ من نخواهد بود. اینکه در هیچ‌ شرایطی نمی توانم به توامندی هایم اعتماد کنم. برداشت اینکه این نوع رفتار چه بر سرِ روانِ این کودک می آورد با شما.

در حالت دوم: این بار مادری را داریم که با زمین خوردنِ فرزندش با طمانینه و نه از رویِ دستپاچگی به او نزدیک می شود و با بیانِ جملات محبت آمیزی چون، “باید موقع راه رفتن بر روی برف بیشتر دقت کنیم چون برف لیز است”، “سعی کن خودت از زمین بلند شوی”، “گاهی پیش میاد که زمین بخوریم” و… هیجاناتِ شدیدِ فرزندش را تنظیم کرده و به او بر می گرداند. این نوع برخورد باعثِ شکل گیری چه معانی در دنیایِ درونی کودک می شود؟ اینکه اشتباه کردن، اتفاقی است که ممکن است برایِ همه پیش بیاید و مهم این است که در آن شرایط از تمامِ توانمندی هایم برای جبران آن استفاده نمایم. اینکه باید مسئولیت انتخاب هایم را، خودم بعهده بگیرم. اینکه می توانم در سخت ترین شرایط هم به خودم اعتماد داشته باشم. اینکه در اشتباهاتم، هنوز مادر (سمبلی از موضوعِ دوست داشتنی) مرا دوست دارد و به من اعتماد دارد.

پس تا به اینجا معلوم شد که من برایِ انسان شدن به انسان دیگری نیاز دارم تا بازتابِ رفتارها و هیجانات مرا به من برگرداند اما در فضایی آکنده از مهرو احترام.

پس نقشِ روانشناسِ حرفه ای کجاست؟

چه بخواهیم و چه نخواهیم، همه ما، جزوِ دسته دوم نخواهیم بود و در حینِ تعامل با مراقبِ اصلی مان، به میزانی بی اعتمادی، ناشایستی، تحقیر و توهین را تجربه خواهیم کرد. یعنی اتفاقات اطراف مان را بر مبنایِ این معانی، تجزیه و تحلیل خواهیم کرد. بی شک افرادی در این شرایط، یا به دامِ کمال گرایی گرفتار می شوند یا به ورطه افسردگی سقوط می نمایند مگر آن دسته از ایشان که شجاعت نمایند و بخواهند این سازه های ویرانگر را اصلاح نمایند. آنهایی که با تمامِ سختی ها، اراده نمایند که آخرین حلقه این زنجیره معیوب باشند و کمال گرایی و افسردگی را به نسلِ بعدی شان انتقال ندهند.

و روانشناس همان انسانی است که روبروی مان می نشیند تا بازتابِ هیجانات و رفتارهایمان را با عشق به ما برگرداند. با ما هم مسیر می شود تا خالقِ تجربیاتِ جدیدی باشیم. تا بیاموزیم که چگونه می توان هیجاناتِ آزار دهنده را مشاهده و تنظیم شان کرد. او همان شخصی است که در کنارمان می ماند تا تلخی اشتباهات مان  به تجربه ای ژرف تبدیل شود، زیرا در می یابیم که اشتباه  جزئ جدا نشدنی از زندگی انسانی است و من با تمامِ توانمندی هایم، گاهی مرتکب اشتباه خواهم شد اما در همان لحظات هم دوست داشتنی هستم. اگر او وظایفش را به خوبی بداند، با خواست و اراده خودمان، از انسانی وابسته و بی اعتماد که خود را لایقِ دوست داشتن نمی داند، مشاهده گری می سازد که آگاهانه مسیرِ خودشناسی اش را می پیماید و متعهد می شود به تلاش برایِ بهبودش. دیدنِ نقایص مان اما پذیرش آنها با مهر.

تا اعتمادی که باید بینِ مراجع و درمانگر صورت گیرد، ایجاد نشود، هیچ یک از این اهداف محقق نخواهد شد. از اینروست که باور داریم ” درمان، شفا یافتن از مسیرِ عشق است.”

 

 

لینک کوتاه : https://eghtesadsalem.com/?p=20380
نظرات کاربران :

مطالب مندرج در بخش "کامنت"، نظراتِ مخاطبانِ سایت بوده و پایگاه خبری اقتصاد سالم قادر به تائید یا ردِّ صحت یا درستی آنها نیست و مسئولیتی در قبال این نظرات ندارد.

دیدگاه شما